سعید اقبالی، فعال سیاسی در زندان رجایی شهر کرج، با نوشتن نامهای مقاومت و آزادی خواهی دو همبندی خود سعید ماسوری و حمزه سواری را ستوده است. سعید اقبالی در بخشی از نامه خود با اشاره به سرکوب گسترده منتقدان و معترضان نوشته است «این دو تن از دو نسل متفاوت اما با سرنوشتی یکسان و ماحصل سیستمی هستند که هیچگاه ارزشهای انسانی و اراده مردم و آزادیشان را به رسمیت نشناخته و پاسخ اعتراض به ناکارآمدی را با گلوله و زندان و اعدام و شلاق داده است. حمزه و سعید را میتوان نماد ایران دانست! سرزمینی با تاریخی سراسر استبداد که با نگاهی اجمالی به این دوران سپری شده میبینیم که هرگاه تفاوتها و نگرشهای مختلف در جهت تغییر اوضاع نمایان شده به جای اینکه از ایدهها و انتقادات افراد به چشم فرصت و در جهت ترقی و پیشرفت نگریسته شده و استفاده شود مورد انکار و برخورد قرار گرفته است!»
او در بخشی از نامه خود نوشته است: «آزادی زمانی معنا پیدا میکند که هیچ یک از مردممان به دلیل مطالبات حقوق نداشته کشته و زندانی نشوند، زنان و دختران بخاطر انتخاب نوع پوشش از گیسوانشان گرفته و بر روی زمین کشیده نشوند، هیچ قومیتی و فرهنگی مورد تبعیض و بیتوجهی قرار نگیرد و مردم خودشان مجری سرنوشتشان باشند و جایی برای خشونت و زور نباشد. دیگر شاهد این نباشیم که عزیزانمان به دلیل بیتدبیری و بیکفایتی و تصمیم عدهای مبنی بر عدم دسترسی مردم به درمان مناسب راهی قبرستان شوند و این دامنه ستم آنقدر وسیع تر شده باشد که ملت از داشتن قبر هم محروم باشند و به هنگام مرگ از این جبر جغرافیایی با آنها رفتار انسانی نشود. این آزادی است که معنی دارد و به شخصه برای هرآنچه که حقمان بود و از ما سلب شد ذرهای از راهم برنخواهم گشت تا روزی که هیچ سعید و حمزهای در زندان و هیچ مادری داغدار فرزندش نباشد و بتوانیم زندگی واقعی را تجربه کنیم.»
متن کامل نامه
«صداهایی از جزیره دور افتاده گوهردشت
در روزهایی که از غرب تا شرق از شمال تا جنوب را مرگ و غم و تاریکی فراگرفته لازم دیدم که از جزیره دور افتاده گوهردشت درباره دو تن صحبت کنم که آینه تمام نمای قریب به چهار دهه ظلم و ستم روا داشته شده حکومت هستند.
اینجا زندان گوهردشت یا با نام امروزیاش رجایی شهر، جایی است که چندصد سال حبس را در سالن ۱۰ خود دارد. دیوارهای این زندان اگر توان حرف زدن داشتند به ما میگفتند که چه روزهایی شاهد پرپر شدن هزاران زن و مرد بودهاند ایامی که ما آن را دهه ۶۰ و مشخصا مرداد ۶۷ مینامیم که داغ ننگ این کشتار هیچ وقت از پیشانی مسببینش پاک نخواهد شد.
میان این دیوارهای ساکت و شرمسار دو عزیز تحمل حبس میکنند، این حبس نیز ادامه همان سیاست سرکوب دهه ۶۰ است. حمزه سواری، برادر عربم که از سن ۱۹ سالگی ۱۶ سال را در زندان سپری کرده است. حمزه اهل استان خوزستان است جایی که همیشه مردمش و به ویژه اخیرا مورد تبعیض، غارت و سرکوب قرار گرفتهاند! جایی که وقتی برادرم از آن حرف میزند چشمانش میدرخشد؛ همان خاکی که چندین روز قبل جوانانش بر روی آن جان دادند و دو برادر حمزه در دلش خوابیدهاند. خواست حمزه و مردمش چیزی نبود جز بدیهیترین حقوق انسانی و برخورداری از حداقلیترین شرایط زندگی! اما به جای شنیدن حرفشان او و برادرانش را با حکم اعدام روانه زندان کردند. حال حمزه شانزدهمین سال از حکم حبس ابد خود را در زندان سپری میکند و برادرانش با طناب دار تا ابد از حق حیات محروم شدهاند.
حمزه بااستعداد و باهوش که به سه زبان مسلط است چند روز دیگر ۳۵ سالگیاش تمام میشود! حمزهای که اگر در یک کشور سالم و دموکراتیک زندگی میکرد بی شک از برجستهترین و موثرترین انسانها میبود. همچون سعید ماسوری، که در آستانه بیست و دومین سال حبسش است! او هم مانند حمزه با حکم اولیه اعدام و سپس حبس ابد مواجه شد. مردی بی نهایت شریف و بااخلاق و انساندوست که در تمامی دستگاه عریض و طویل حکومت مانندش را پیدا نخواهید کرد. البته نباید هم باشد! چرا که آقا سعید با روحیه و قوی ما ۲۲ سال است چون او هم خواهان حقوق پایمال شده مردمش بوده و هست در زندان بسر میبرد. ۲۲ سالی که خم به ابرو نیاورده و با وجود انفرادیهای طولانی مدت و تجربه انواع و اقسام آزارها و شکنجهها همچنان ثابت قدم ایستاده و تمامی این سالها مثل زمانی که آزاد بوده عمرش را صرف جستجو و کسب بیشتر علم و دانش و پایبندی به هدفش برای دفاع از مردم کرده است.
این دو تن از دو نسل متفاوت اما با سرنوشتی یکسان و ماحصل سیستمی هستند که هیچگاه ارزشهای انسانی و اراده مردم و آزادیشان را به رسمیت نشناخته و پاسخ اعتراض به ناکارآمدی را با گلوله و زندان و اعدام و شلاق داده است. حمزه و سعید را میتوان نماد ایران دانست! سرزمینی با تاریخی سراسر استبداد که با نگاهی اجمالی به این دوران سپری شده میبینیم که هرگاه تفاوتها و نگرشهای مختلف در جهت تغییر اوضاع نمایان شده به جای اینکه از ایدهها و انتقادات افراد به چشم فرصت و در جهت ترقی و پیشرفت نگریسته شده و استفاده شود مورد انکار و برخورد قرار گرفته است!
همچون سعید و حمزه و خیلیهای دیگر… مثل دی ۹۶ و آبان ۹۸ که هنوز هم رد خون کشتهشدگان بر آسفالت خیابان تازه است. مقصود از گفتن این سخنان طرح درخواست فشار برای آزادی حمزه و سعید از قدرتهای جهانی به ویژه اروپا که با بیشرمی نماینده خود را به مراسم سیاسی کسانی میفرستد که مظهر پوپولیسم اند و دستشان به خون مردم آغشته و بانی نابودی میلیونها زندگیاند نبود.
هدف این بود که در این جزیره دور افتاده که هیچ دست و زبانی نمیتواند تاریخ گذشته و حالش را پنهان کند چه انسانهای شریفی زندگی خود را در راه انسانیت و صلح و آزادی یعنی هرآنچه که در نگاه حکومت ممنوع و جرم است، گذاشتهاند. آزادی زمانی معنا پیدا میکند که هیچ یک از مردممان به دلیل مطالبات حقوق نداشته کشته و زندانی نشوند، زنان و دختران بخاطر انتخاب نوع پوشش از گیسوانشان گرفته و بر روی زمین کشیده نشوند، هیچ قومیتی و فرهنگی مورد تبعیض و بیتوجهی قرار نگیرد و مردم خودشان مجری سرنوشتشان باشند و جایی برای خشونت و زور نباشد. دیگر شاهد این نباشیم که عزیزانمان به دلیل بیتدبیری و بیکفایتی و تصمیم عدهای مبنی بر عدم دسترسی مردم به درمان مناسب راهی قبرستان شوند و این دامنه ستم آنقدر وسیع تر شده باشد که ملت از داشتن قبر هم محروم باشند و به هنگام مرگ از این جبر جغرافیایی با آنها رفتار انسانی نشود.
این آزادی است که معنی دارد و به شخصه برای هرآنچه که حقمان بود و از ما سلب شد ذرهای از راهم برنخواهم گشت تا روزی که هیچ سعید و حمزهای در زندان و هیچ مادری داغدار فرزندش نباشد و بتوانیم زندگی واقعی را تجربه کنیم.
سعید اقبالی / مردادماه ۱۴۰۰/ زندان رجایی شهر کرج.»