«از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود. زنهار از این هیولا
اتهام اولم اهانت به مقدسات بود. دفاع کردم که اهانت نکردم فقط مقدس بودن را درک نمیکنم. نفهمیدند. حکم صادر و اجرا شد.
آن زمان (سال نود و سه) که تفهیم اتهام شدم جامعهای دین گریز داشتیم. حالا سیستم با تودهی دین ستیزی مواجه است که نمیداند با آن چه کند و نمیفهمد و نخواهد فهمید که با وجود تزریقات آموزش و پرورش و صدا و سیما و منابع تبلیغاتی دیگر چرا به اینجا رسیدهایم. این مرز نفرت که به آن رسیدهایم محصول جنایات سیستمیست که خوابهایمان را ناآرام و ما را عاصی کرده است. کاش کمی از رأفتشان کم میکردند تا شاید خواب آرامی، روز بیوحشتی و دمِ بی دغدغهای میداشتیم.
افزایش آمار اعدامها و برپا کردن مجدد چوبههای دار در ملاعام و اجرای احکام هولناکی چون قطع دست در بهداری زندان یا در میان خیابان هدفی جز القای وحشت را دنبال نمیکند.
برای رام کردن سگهای وحشی گرسنگیشان میدهند، گوشها و دمشان را میبرند، کتکشان میزنند و بعد بر آنها سروری میکنند.
استبداد و ارتجاع فاقد تفکر است و ارمغانی جز تحقیر و فلاکت ندارد و اعتراض را به منزلهی اغتشاش میبیند و چاره را در سرکوب. پس گرسنگیمان میدهد، اعضای بدنمان را قطع میکند و با خشونت سرکوبمان میکند. به خیالشان رام میشویم.»