نام و نام خانوادگی شاهد: محافظت شده
محل زندگی شاهد: محافظت شده
جنسیت: مرد
مکانی که دربارهی آن شهادت میدهد: محافظت شده
وضعیت شاهد: افسر نیروی نیروی انتظامی
نوع شهادت در دادگاه: محافظت شده
متن شهادت:
روز شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ از ساعت ۱۱ صبح تحصن مردم شروع شده بود و کم کم نیروها را برای کمک به نیروی انتظامی به شهر محل خدمت ما میفرستادند. آمادهباش رسمی شروع شده بود. همان روز شنبه تقریبا از حول و حوش ساعت ۱۲ ظهر به مدت حدود ۴۵دقیقه من از محل کارم، صدای تیراندازی ممتد و رگباری را میشنیدم. روز قبلش من در مرکز استان بودم، صرفا جایگاههای سوخت را پوشش داده بودند و دیگر به آن حدی نرسیده بوده که پرسنل را احضار کنند و آماده باش بدهند.
بعد از اینکه رسیدم به محل کار، به ما آمادهباش دادند. ما در هر استان یک شورای تامین امنیت داریم. ارگانهای تشکیل دهندهی شورای تامین هم فرمانداری یا استانداری، ارتش، ناجا، سپاه، ادارهی اطلاعات، و صدا و سیما هستند. یکی از مصوبههای شورای تامین امنیت قبل از هر واقعه محدود کردن و مختل کردن سرعت اینترنت است. من خودم این را دیدهام که قبل از هر جریانی اینها چه مصوبههایی دارند.
روز شنبه پرسنل بالاجبار در مقر ماندند و بعد از وقت ناهار بود که پرسنل را به سازمان دوم رزم که در واقع وظیفههای فرعی هر فرد بجز وظیفهی اصلیاش است، ارجاع دادند. مثلا یک فردی در ناجا متصدی امور بایگانی است و درجهاش هم گروهبان است. وظیفهی اصلیاش هم متناسب با درجهاش است، هرکسی هم از بیرون ارباب رجوع میآید میداند طرف مسئول بایگانی است ولی سازمان دوم رزم را فقط طرف خودش باید بداند. جزء امور محرمانه و خیلی محرمانه است. مثلا ممکن است وظیفه دوم رزمش به عنوان کمک آرپیجی زن باشد و این وظیفهی اصلی و نظامی و امنیتیاش بیشتر جهت به کار گیری در بحث آمادهباش و بحث سرکوب است. من در سازمان دوم رزم به عنوان تکتیرانداز بودم. برای آبان ۹۸ هم از من خواسته بودند که وظیفهی دومم به عنوان تکتیرانداز را انجام دهم. ولی من بنابر یک دلایلی شخصی نمیخواستم با مردم روبرو بشوم، و آنها را قانع کردم که من در این آمادهباش شما شرکت نمیکنم.
من البته هیچوقت این وظیفهی دومم را در اعتراضات خیابانی استفاده نکردم. خوشبختانه تا آن مدتی که در ناجا خدمت میکردم شدت اعتراضات در حدی نبود که بخواهند از من به عنوان تکتیرانداز استفاده کنند.
روز شنبه ۲۵ آبان، بعد از وقت اداری حول و حوش ساعت ۲ ظهر از طرف فرمانده مستقیمم اعلام آماده باش را شنیدم. به پرسنل گفتند که برای سازمان دوم رزمیشان آماده باشند.
من یک سری دلایل پزشکی آوردم و گفتم بخاطر اینها نمیتوانم در سازمان دوم رزمی شرکت کنم. برای روز اول قبول کردند.
بعد از آماده باش حدود ۹۰ درصد افراد ما برای وظیفه دوم رزمی رفتند، اکثر نیروهای ما در ساختمان فرمانداری شهر و اطرافش مشغول حفاظت بودند.
اسلحههای ما کلاشنیکف بود. به یک سری هم قناسه یا سیمینف دادند. ولی اکثرا به نیروهای ما سپر و باتوم هم تحویل دادند. ولی نیروهای ما نقشی در تیراندازی نداشتند و کسی از پرسنل ما به مردم شلیک نکرد.معمولا تیراندازی مخصوصا در ناجا به این راحتی نیست. مادامی که دستور پشتش نباشد نمیتوانند شلیک کنند و خیلی تبعاتش برای پرسنل بالا است. برای روز اول، نیروهای ما دستور اعزام داشتند ولی دستور تیراندازی نداشتند.
به روایت پرسنلی که آن روز در خیابان بودند و از نزدیک دیده بودند: در دل مردم، بیشتر لباس شخصیها بودند که تیراندازی کرده بودند. ماموران نیروی انتظامی بجز پرسنل معاونت اطلاعات و حفاظت اطلاعات معمولا پرسنل یونیفرم نظامی تنشان است. لباسشخصیهایی که آن روز تیراندازی کردند از اداره اطلاعات و سپاه بودند.
ما می دانیم مرمیهایی که از اعتراضات آن روز به دست آمده بود با سلاحهای سازمانی ما فرق میکرد. پرسنل نیروی انتظامی که این مرمیها را دیده بودند میگفتند که اینها مال گلولهی کلاشنیکف {که سلاح سازمانی است} نبود.
ممکن است که پرسنل شاغل در سپاه یا اطلاعات به این سلاحها دسترسی داشتهاند و صد در صد مکاتباتی هم در این زمینه بوده که با سلاح رسمی کلاشنیکف شلیک نکنند که بعدها مرجعی مثل دادگاه آبان یا نهاد دیگری بتواند راحت محکومشان بکند.
من از روز ۲۵ام فقط فیلمهای گرفته شده از خیابان توسط همکارانم را دیدم. در این فیلم من دیدم که ساختمانهای بانکها را به آتش کشیده بودند و مانعهای زیادی { نیوجرسی } را در خیابانها قرار داده بودند که کسی در خیابانها تردد نکند. من در این فیلمها فقط وفقط صدای شلیکها را میشنیدم. من آن روز در دو برهه زمانی صدای شلیک وحشتناکی شنیدم که در عمرم نشنیده بودم. من خودم هم از دور این صداهای تیراندازی را میشنیدم شاید حدود یک یا یک و نیم کیلومتر با محل درگیری فاصله داشتیم، صدایش مشابه کلاشنیکف بود، سلاحهایی بودند که حداقل بالای یک کیلومتر برد داشت.
روزهای ۲۶، ۲۷ و ۲۸ آبان و در ادامهاش تا پنجشنبه همان هفته من را به همراه چندتا سرباز را مجبور کردند که از اماکن ناجا حفاظت بکنیم..چون به خاطر وسعت تظاهرات و تجمعات، بخشهایی از نیروی انتظامی که مسئول کنترل بحران بود، خودش به تنهایی از پس سرکوب و کنترل اعتراضات برنمیامد. آن موقع هنوز نیروهای یگان ویژه را به شهر ما نیاورده بودند.
به ما گفتند اگر قرار باشد از سلاح استفاده کنید، ما خودمان بهتان خبر میدهیم. تا روز پنجشنبه تظاهرات به آن منطقه کشیده نشد و به ما دستور تیر ندادند.
تیراندازیهای ناجا به صورت هوایی بود صرفا بخاطر ارعاب و وحشت مردم که خیلی شلوغش نکنند بروند خانهشان و تمامش بکنند. تیراندازیهایی که منجر به جرح و فوت مردم شده بود همه از طرف لباس شخصیهای سپاه یا ادارهی اطلاعات بود.
در مورد آمار اصلی بازداشتیها من نمیتوانم آمار دقیق بدهم ولی همین را میتوانم بگویم که حدود ۵۰ نفر را از جوان ۱۵ سال گرفته تا افراد ۴۵ ساله، همهشان مرد، را با دستبند و چشمبند آوردند تحویل مقر ما دادند. چون دیگر واقعا خودشان در زندان سپاه یا اداره اطلاعات جا نداشتند.