نام شاهد: محفوظ است
محل زندگی شاهد: محفوظ است
نسبت با جانباخته: مادر در مورد کشته شدن یک فرد ۱۸ ساله
نام و نام خانوادگی جانباخته: محفوظ است
جنسیت جانباخته: مرد
تاریخ تولد جانباخته: ۱۳۸۰
محل تولد جانباخته: محفوظ است
تاریخ کشته شدن جانباخته : ۲۵ آبان ۱۳۹۸
نوع شهادت در دادگاه: محافظت شده (نام شاهد و نام فرد کشتهشده هردو محفوظ میماند)
متن شهادت:
پسرم دانشآموز سال آخر دبیرستان بود. هیاتی بود {در هیاتهای عزاداری برای امامان شیعه شرکت میکرد}. اعتقاداتمان خیلی بالا بود. هم خانوادهی پدریاش هم خانوادهی خودمان خانوادهی شهید هستیم. اصلا فکرش را هم نمیکردیم خودشان بیایند بچهام را بکشند.
۲۵ آبان ۹۸ ساعت سه بعدازظهر پسرم به من زنگ زد، گفت اینجا خیابانها خیلی شلوغ است و دارم میروم خانه. در پیادهرو بود، فقط عابر بود و رد میشد که به او شلیک کردند. به سر و گردنش شلیک کردند. تقریبا ساعت چهار بعدازظهر بود که به او زنگ زدم جواب نداد، بعد از ده پانزده بار که تماس گرفتم یک آقایی جواب داد گفت پسرم زخمی شده، او را به بیمارستان آوردهاند و در حال پانسمان سرش هستند. از فاصلهی حدود ۱۲ متری تیر خورده بود. زمانی که تیر خورده بود یکی از دوستانش آنجا بود. فیلم لحظهی تیرخوردنش هم هست، پسرم با دوستش ایستاده بودند صحبت میکردند یکهو پسرم میافتد بعد دوستش فکر میکند حالش بد شده، بلند میشود میبیند پسرم دارد از سرش خون میِآید. (من البته خودم فیلم را ندارم و ندیدهام. چون حالم بد میشود نشانم ندادهاند) دوستش میگفت کنار در بیمارستان وقتی پسرم را از آمبولانس پیاده کردند چشمهایش باز و بسته شد. وقتی پسرم را به بیمارستان رساندند هنوز زنده بوده، از رانندهی آمبولانس که پرسیدیم گفته بود که چشمش را باز و بسته کرده بود. دوستش هم که همراهش بود گفت که زنده بود.
بعد از آن تماس، من حرکت کردم سمت بیمارستان. خانوادهام و یک سری از دوستانش تمام بیمارستانهای اطراف را گشته بودند و او را بین زخمیها و فوتیها پیدا نکرده بودند. خود من عکسش را به همهی پرسنل بیمارستانهای شهرمان نشان دادم. یکی از پرسنل یکی از بیمارستان ها عکس پسرم را شناخت، گفت این همان جوانی است که دیشب گردنش تیر خورده بود. گفتم الان کجاست؟ گفت ما نمیدانیم خانم، برو پیش حراست بیمارستان. رفتم حراست بیمارستان مدارک پسرم را با یک حالت بیادبی انداختند جلویم، گفتند بروید گورستان و کجا و کجا، گفتم آنجا که مردهها رو میبرند. مگر پسرم مرده؟ گفت آره خانم مرده. بروید آنجا پیدایش کنید. گفتم کجا پیدایش کنم؟ گفت من نمیدونم بروید بیرون.
وقتی که من به بیمارستان رفتم هم نیروهای امنیتی نزدیک بیمارستان، جلوی در ورودی و داخل بیمارستان،همه جا بودند. همهشان هم صورتهایشان را پوشانده بودند. لباسهای فرم سبز تیره داشتند. از نیروی انتظامی نبودند.
سه روز و سه شب هرجا که فکرش را بکنید دنبال پسرم گشتیم و پیدایش نکردیم. تا اینکه به واسطهی یکی از آشناهایمان متوجه شدیم پسرم هم جزء مجهولالهویهها است. پسرم در زمان فوتش تمام مدارک همراهش بود و نمیدانم چطور جنازهاش را جزء مجهولالهویهها گذاشته بودند؟
وقتی پیدایش کردیم بدنش کاملا شکافته شده بود. گفتند کالبدشکافی شده. گفتم اگر قرار بر این باشد که بدن پسر من کالبدشکافی بشود، باید کل کشتههای آبان کالبدشکافی شوند. گفتند نه فقط یک سریهایشان را کالبدشکافی کردهایم. من واقعا نمیدانم چه بلایی سر بدن بچهام آوردند. مطمئن هستم اعضای بدنش را برداشته بودند. دلیلی نداشت کسی که به سرش تیر خورده، بخواهد کالبدشکافی بشود. به ما اولش گفتند که در جیبش کارت اهدای اعضا بوده و بعد حرفشان را عوض کردند و گفتند همه کشتهشدگان را کالبد شکافی میکنند.
من برای شناسایی اولیه از داخل مانیتور دیدمش. چند نفر از فامیل که جسدش را دیدندش میگفتند مشخص بود اعضای داخلی را برداشته بودند. فامیلهایمان که جسدش را دیده بودند میگفتند که پشت سرش یک شکاف خیلی بزرگی بود.
تیر از پایین از گردن وارد شده و از سر آمده بیرون. کسی که جسد پسرم را دیده بود گفت از بغل گوشش پایین گردن نزدیک گوشش گلوله خورده بود بعد از بالای گوش هم درآمده بود. بالای سرش.
در گواهی فوت نوشته بودند: «عملکرد وسایل جنگی در خارج از جنگ»، در جواز دفن هم نوشتهاند: «اصابت جسم پرتابی پرشتاب، خردشدگی استخوان جمجمه. له شدگی بافت مغز.» در صورتی که کسانی که سر پسرم را دیدهند میگویند بغل گوشش بود. یعنی از زیر گردن نزدیک گوش بود تا سرش بالای نزدیک گوش. وسط سر یا مغزش نبود ولی داخل جواز دفن نوشتهاند : «له شدگی بافت مغز. »
وقتی بعد از سه روز جنازه را شناسایی کردیم، باز هم جسد را به ما ندادند. گفتند یک جلسه باید بگذاریم و بعد از آن بهتان میگوییم که جسد را تحویل میدهیم یا نه و چطوری تحویل میدهیم. جلسه سه ساعت طول کشید. همان موقع یکی از آشناهایمان گفت که از فامیلشان که بچهشان در تظاهرات آبان کشته شده ۱۸ میلیون تومان پول برای تحویل جسد خواستهاند . از ما ولی پولی نگرفتند.
از ما فقط تعهد و امضا گرفتند، گفتند به هر عنوان بخواهید سر و صدا کنید و حرف بزنید ما کفن بچهتان را از زیر خاک بیرون میکشیم. داخل مراسمش هم یک سری افراد با لباس شخصی حضور داشتند. در مراسم پسرم، یکی از اقوام کمی سر و صدا کرد و حرفی زد، یک دفعه یک ماموری رفت پیش او و کتش را کشید جلو، کلتش را نشانش داد که یعنی کلا خفه شوید. مامورهایی که در مراسمش آمده بودند همهشان با اسلحه بودند. ولی مراسم سوگواری را به هرحال اجازه دادند برگزار کنیم. در یکی از مراسمهای سوگواری هم از طرف اطلاعات سخنران فرستادند، برای مراسم خودشان سخنرانی کردند و توی مراسم بیگناهی پسرم را به همه اعلام کردند.
یک روز بعد از دفنش، فرماندار شهرمان آمد خانهی ما. میگفت اینهایی که کشته شدند، برای این بود که آتش زدند. شلوغکاری کردند. از طرف بنیاد شهید، اطلاعات، فرماندار و سپاه، هم چندباری برای تسلیت گفتن آمده بودند. سه روز بعد از فوت پسرم از طرف اطلاعات و فرمانداری و سپاه، به خانهی ما آمدند. گفتند که پسر شما با سلاح غیرسازمانی کشته شده. تروریستها او را کشتهاند. گفتند ما دستور شلیک داشتیم، ما زدیم، دست زدیم، پا زدیم، ولی کمر به بالا را هرکسی که زد، دشمن زده، ما نزدیم.
شکایت هم کردیم اما هنوز پاسخ هیچکدام از سوالات ما داده نشده است.
زمانی که خانواده شکایت کرد و پرسید چه کسی بچهی ما را کشته؟ سکوت کردند. درسردخانه یک فرمی به ما دادند، داخلش نوشتیم که شکایت داریم، خودشان پرونده درست کرده بودند و هرموقع میرفتیم فرمانداری میگفتند هنوز پرونده کامل نشده، داریم تحقیقات انجام میدهیم. الان هفت – هشت ماهی است که خانواده از پیگیری این پرونده و شکایتشان دست برداشته چون به نظرشان فایدهای ندارد و دارند ما را سر میدوانند. اینها میگویند که بی گناهی پسرمن صد در صد تایید شده . بهشان میگویم شما تایید کردهاید که پسرمن بیگناه است و با سلاح غیرسازمانی تیرخورده، بیایید همه جزییاتش را به من بگویید. میگویند نه همهچیز محرمانه است. نمیشود کاغذی به شما بدهیم. نمیتوانیم بیشتر از این پیش برویم.
به من گفتند که پسرت جزء شهدا است و چند صد میلیون تومان هم دیه دادند. با اینکه خودم هم نیاز داشتم اما همهی پول دیه را به دو سه نفر نیازمند دادم. بهم گفتند میتوانیم روی سنگ قبر پسرم هم عنوان شهید را بزنیم. من ولی قبول نکردم. دیگر اصلا قبولشان ندارم.