“به یاد پریسا، به یاد ریرا، به یاد تمام مسافران و خدمهی پرواز، به یاد هوگر که طعم زندگی را نچشید، به یاد برهان، به یاد پژمان، به یاد ابراهیم، به یاد پویا، به یاد فرزاد، به یاد محسن، به یاد تمام بچههای آبان، به یاد تنهای رگبارخوردهی نیزار ماهشهر،
به یاد جوانان بر زمین افتاده در جوانرود و رباطکریم و شهریار و تهران، به یاد سارو، به یاد دی ماه نود و شش، به یاد ستار، به یاد نوید، به یاد رامین، به یاد اکبر محمدی، به یاد هُدا، به یاد فرزاد، به یاد شاهین ناصری، به یاد تمام قربانیان شکنجه و اعدام و زندان، به یاد داریوش، به یاد پروانه، به یاد پوینده و مختاری، به یاد حمید و کارون و همهی آنها که به جرم نوشتن سلاخی شدند، به یاد فریدون، به یاد دکتر برومند، به یاد همهی آنها که در غربت کشته شدند،
به یاد آنان که طعم تبعید چشیدند، به یاد ندا، به یاد سهراب، به یاد مصطفا، به یاد جوانان هشتاد و هشت ، به یاد جوانان شصت و هفت، به یاد عزت ابراهیمنژاد، به یاد صانع، به یاد محمد مختاری، به یاد دراویش و بهاییان و هر اقلیت دیگری که زخم خورده است، به یاد بچههای خوزستان، به یاد آنها که فقط بلیت تماشای فیلم گوزنها در دستشان بود،
به یاد کودکان کشته شده در جنگ، به یاد قربانیان تیرباران شده بی محاکمه و دادگاه، به یاد اشکهای هرروزهی مادرم، به یاد زندگی که از ما گرفته شد، به یاد شادی که حالا خاطرهای دور است، به یاد هرآنکس که از شرورترین آدمهای زمین زخم خورده است، من هم شمعی روشن خواهم کرد.
ما قربانیان جمهوری اسلامی در چهار دهه رذالت و فساد و جنایت در یک دادخواهی بزرگ در کنار هم ایستادهایم.