نامه حمزه سواری از زندان رجایی شهر کرج؛ مسیر غلط اعدام و تبعات آن

حمزه سواری لفته، زندانی سیاسی  در زندان رجایی شهر کرج، طی نامه‌ای با عنوان “مسیر غلط اعدام و تبعات آن” به تداوم صدور احکام اعدام در کشور واکنش نشان داده است. آقای سواری در بخشی از این نامه با بیان خاطره‌ای شخصی از آسیب اعدام برای بازماندگان نوشته است: «زندگی برای بازماندگان فرد معدوم به دو دوره ماقبل و مابعد اعدام عزیزشان تقسیم می‌شود؛ دوره مابعد اعدام برای آن‌ها دوره حیرت و ناباوری خواهد بود. من این حقیقت ناگوار را به وضوح در پرسش مشابه عمر، برادرزاده خردسالم و مادر داغ‌دیده زامل باوی مشاهده کردم. هنگامیکه عمر باصدای آهسته گویی که نمی‌خواست کسی متوجه شود از من پرسید که “عمو! بابا کجاست؟” و یا هنگامیکه مادر زامل سراغ فرزندش را از من می‌گرفت، پرسشی که برای پاسخ دادن به آن زبانم یارای چرخیدن نداشت.»

متن این نامه:

«مسیر غلط اعدام و تبعات آن!

در دهه‌های اخیر پژوهش‌های گسترده‌ای در رابطه با بحث اعدام و عواقب فاجعه‌بار آن برای جامعه بشری صورت گرفته است. پژوهش‌هایی که منجر به شکلگیری جنبش‌های عظیم نه به اعدام و کارزارهای بی‌شمار جهت لغو آن شده است. فعالان سیاسی و حقوق بشر بسیاری در سراسر دنیا تبعات مخرب و ویرانگر اعدام را متذکر شده‌اند و نهادهای بین المللی زیادی از نزدیک عملکرد حکومت‌ها را در این زمینه رصد و گزارشات منظمی را در این زمینه منتشر کرده‌اند و می‌کنند. با اینکه مقوله اعدام در دوران معاصر اذهان زیادی را به خود مشغول کرده است اما هرگز پدیده جدیدی بشمار نمی‌آید. اعدام قدمتی به تاریخ بشر دارد و انسان‌های بی شماری از بدو تاریخ پیش از رسیدن عجل طبیعی به دست همنوعان خود از صجنه روزگار محو شده‌اند. اعدام یعنی، از میان بردن مرز بین بودن و نبودن و حدفاصل بین وجود و ناوجود. این ازمیان بردن و به ناوجود رساندن انسان در طول تاریخ شکل و شیوه‌های متعددی به خود گرفته است. انسان‌ها در تنوع بخشی به حذف فیزیکی همنوع خود ابداع فراوانی بخرج داده‌اند. بسیاری از شیوه های هولناک و هولناکتر اعدام برای بشر امروزی شناخته شده است و بسیاری دیگر در دل تاریخ ناپدید شده‌اند. اما این سابقه دیرینه و تنوع شیوه‌های اعدام هرگز آن را برای نوع بشر توجیه‌پذیر، هضم و پذیرش آن را عادی نساخته است. هرچقدر که تمدن بشری گسترش یافت و پایه‌های آن در چهارگوشه جهان استوارتر گشت، تلاش و جنب و جوش انسان جهت پایان دادن به این پدیده شوم و غیرمتمدنانه وسعت بیشتری به خود گرفت. به همین دلیل است که ما امروزه شاهد این هستیم که بیش از ۱۴۰ کشور جهان اعدام را یا لغو کرده‌اند یا اینکه در ده سال اخیر هیچگونه اعدامی نداشته‌اند. اما غم‌انگیز اینکه ایران نه تنها در میان این ۱۴۰ کشور جایی ندارد بلکه بدتر، در میان سه کشور اول با آمار بالای اعدام قرار می‌گیرد و غم انگیزتر آنکه چندان امیدی نمی‌رود در آینده نزدیک شاهد برچیدن چوبه‌های دار باشیم و گویی که در این سرزمین موتور اعدام با قدرت هرچه تمام‌تر به حرکت ادامه می‌دهد و دستی برای توقف ندارد.

اعدام همواره یک مسئله پرابهام و سوال برانگیز بوده است، سوالاتی مانند اینکه چه کسی حق گرفتن جان انسان را به حکومت می‌دهد و یا اینکه آیا اعدام با عدالت مناسبتی دارد یا خیر و اگر فردی به اشتباه اعدام می‌شود چه باید کرد. اعدام فارغ از هر عنوانی که به یدک می‌کشد و فارغ از هر دلیلی که پشت آن باشد یک رویداد تلخ و غم‌انگیز خواهد بود. اما اعدام سیاسی در کشوری مثل ایران داستانی به مراتب تلخ‌تر و غم انگیزتر دارد و در بسیاری از مواقع بسان پروسه انتقام بی‌پایان می‌ماند. پروسه‌ای که اعدام فرد نقطه آغازین آن است. لحظه اعدام سیاسی ممکن است برای فرد معدوم نقظه اوج و پایان عذاب و شکنجه روحی و جسمی باشد اما برای بازماندگان او نقطه آغاز غم و غصه بی‌پایان و پرسش‌های بی‌پاسخ خواهد بود.

زندگی برای بازماندگان فرد معدوم به دو دوره ماقبل و مابعد اعدام عزیزشان تقسیم می‌شود؛ دوره مابعد اعدام برای آن‌ها دوره حیرت و ناباوری خواهد بود. من این حقیقت ناگوار را به وضوح در پرسش مشابه عمر، برادرزاده خردسالم و مادر داغ‌دیده زامل باوی مشاهده کردم. هنگامیکه عمر باصدای آهسته گویی که نمی‌خواست کسی متوجه شود از من پرسید که “عمو! بابا کجاست؟” و یا هنگامیکه مادر زامل سراغ فرزندش را از من می‌گرفت پرسشی که برای پاسخ دادن به آن زبانم یارای چرخیدن نداشت. کودکی که تا همین دیروز، پدری داشت و به یکباره دیگر آن پدر را نداشت. اینکه آن پدر کجا و چرا رفته هرگز برای او کاملا قابل درک نخواهد بود و مادری که چندان درکی از معادلات سیاسی و یا بازی کثیف قدرت ندارد، تنها پسرش را می‌خواهد و هیچ عذر و توجیهی برای حذف پسرش را نمی‌پذیرد. اما آنچه در ایران اعدام سیاسی را پروسه انتقام بی‌پایان و وحشیانه می‌کند، شیوه برخورد با بازماندگان فرد معدوم است. محروم کردن بسیاری از خانواده‌ها از دیدن و یا تشییع جنازه جگرگوششان و همچنین دفن عزیزشان در شهری به دور از محل سکونت خانواده و یا حتی امتناع از نشان دادن قبر عزیزشان به آن‌ها هیچ توجیه اخلاقی، انسانی و حتی قانونی ندارد و تنها نشانگر عمق کینه و نفرت حذف کنندگان است؛ نفرتی که حتی فرصت سوگواری به شکل متعارفش را از بازماندگان می‌گیرد و نشانگر این واقعیت تلخ است که حکومت سلطه خود بر سرنوشت ما را حتی به دوران بعد از مرگمان امتداد می‌دهد.

در نهایت باید بگویم، که من در طول دوران حبس شاهد فراخواندن تعداد زیادی از دوستان و نزدیکانم جهت اجرای حکم اعدام بوده‌ام. تجربه‌ای که هرگز به آن عادت نکردم و با اضافه شدن هر فرد به این جمع نه تنها تحمل آن برایم ساده‌تر نشده بلکه بسیار سخت‌تر و جانکاه‌تر هم شده است. همچنین از دور یا نردیک شاهد رنج پدران و مادرانی بودم که داغ از دست دادن فرزند، هرگز برای آن ها کهنه نشده است. تجربه‌ای بسیار تلخ که آرزوی آن را حتی برای بدترین دشمنانم نمی‌کنم. اعدام بی شک مصداق بارز خشونت است و باید بی‌درنگ در هرنقطه دنیا متوقف شود. ضرورت نه بزرگ به اعدام هر روز برای ما آشکارتر می شود و یکی از مهمترین افکار ساخت آینده‌ای بهتر نهادینه کرد این نه به اعدام در تمامی اقشار جامعه است. یادمان نرود که با وجود اعدام ما افق روشنی نخواهیم داشت. به امید آنکه برای نسل‌های بعدی آرامش و طمانینه را به میراث بگذاریم.

حمزه سواری لفته / مهرماه ۱۴۰۰/ زندان رجایی شهر کرج.»