سعید اقبالی، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج با انتشار نامهای با عنوان «معنای زندگی در حکومت دیکتاتوری» نوشت؛ اصلیترین عامل بقای دیکتاتوری ایجاد ترس و وحشت عمیق میباشد و در این نوع حکومت اقشار فرودست جامعه اگر بخواهند لب به اعتراض باز کنند بلافاصله با آنها به شدیدترین نوع ممکن برخورد می شود.
متن کامل نامه در زیر میآید:
«معنای زندگی در حکومت دیکتاتوری
از تولد تا مرگ را یک بازه زمانی تشکیل میدهد که در این بازه زمانی هر فرد در اجتماع خود با فرهنگ و زبان و … مخصوص به خود این دوره را با تجربههای مختلف میگذراند. اساسا زندگی کردن و زنده بودن مختص به همه جانداران است اما این سازوکار برای انسانها شکل پیچیدهتری دارد.
هر انسانی با توجه به غرایز مشترک میل به بقا و زندگی دارد اما خود این میل چندین شاخصه متفاوت دیگر نیز دارد. مانند میل به ثبات، آزادی، اراده فردی و خوشبختی و …. اما هنگامی که تمامی این شاخصهها تحت عوامل مختلف تغییر کند یا در حالتی منفیتر وجود نداشته باشد معنای بقا و زندگی روبهروی یکدیگر قرار خواهد گرفت!
بقا یا تلاش برای زنده ماندن با زندگی کردن تفاوت دارد برای زنده ماندن چندین عامل نظیر تغذیه و قرارگرفتن در یک مکان امن شاید کافی باشد، اما هر چه که جوامع بزرگتر و پیشرفتهتر باشند طبعا این عوامل و نیازها بدیهیتر و سطحیتر میشوند. اگر بخواهیم این موضوع را در یک دستگاه سیاسی_اجتماعی بررسی کنیم خود شامل تحلیل دیگری است.
در حکومتهای دیکتاتوری همیشه قشر عظیمی از مردم که متعلق به طبقات ضعیف جامعهاند هیچگاه زندگی با ثبات و توان با آرامشی را تجربه نکرده و نمیکنند و به واسطه سیاستهای این شکل از حکومتها همواره در فقر و عدم آرامش روانی بسر میبرند. اقدامات سیستمهای دیکتاتوری برای محدود و حذف کردن زندگانی مردم فقط شامل قرار دادن آنها در تنگناهای اقتصادی که صد البته موضوع مهمی به شمار میرود نیست اما اجتماع علاوه بر اینها مورد سرکوب و تحقیر و سلب آزادیهای شخصی و اجتماعی و قومیتی و … قرار میگیرد.
اما اصلیترین عامل بقای دیکتاتوری ایجاد ترس و وحشت عمیق است، اقشار فرودست جامعه که با شرایط بیکاری، درآمد ناکافی و تورم و گرانی و هزار مشکل دیگر دست و پنجه نرم میکنند و از فراهم کردن نیازهای اولیه خود و خانوادهشان عاجز هستند اگر بخواهند لب به اعتراض باز کنند بلافاصله با آنها به شدیدترین نوع ممکن برخورد می شود. حکومت که آگاه به شرایط موجود و نظر مردم نسبت به خود است با سیاست کج دار و مریز و دادن امتیازهای بسیار کوچک از حق قانونی و انسانی خود مردم که به یغما برده شده، سعی در این دارد که از طرفی با شیوه سرکوب شدید در مقابل اعتراض و یک رضایت از حداقل هم پایینتر افراد در مرز میان ترس و اجبار قرار دهد و این تفکر را با همین سیاست الغا کند که زندگی همین شکل را با شرایط فعلی دارد و فرد را به سمتی سوق دهد تا از سر اجبار و ترس دچار کرختی و توهم از زندگی شود، یا سادهتر بگوییم توهمی از زندگی برای از دست ندادن همین امکانات حال حاضر!
توهم (delusion) در علم روانپزشکی اصرار به اعتقاد و شرایط نادرست علی رغم شواهد آشکار است [در زبان فرانسه نیز معنای تصور غلط و خیال باطل است (illusion)]. اما این اصرار و خیال باطل همانگونه که گفته شد، از سر اجبار، ترس و ایضا قرار گرفتن در یک دوره تاریخی استبداد است.
اما مهمترین وظیفهای که در مقابل زندگی خود و دیگران داریم این است که برای کسانی که در این توهم بسر میبرند توضیح دهیم؛ این زندگی چیزی نیست جز تلاش برای زنده ماندن! و جایگاه و حقوقشان را به آنها بازشناسانیم تا در قدم بعدی عامل ترس را با کمک یکدیگر، همبستگی و فداکاری از ببین ببریم! زیرا که اگر این گردونه استبداد و استثمار ادامه پیدا کند، تفاوتی ندارد که شغل و درآمد و فرهنگ شما چه باشد! وضعیت با توجه به تمامیت خواهی حکومتهای دیکتاتوری هر روز وخیمتر خواهد شد. ما انسانها از بدو پیدایش یک سیر تکاملی را پیمودهایم و تنها وقتی به زندگی واقعی دست پیدا میکنیم که به ضرورتهای طبیعت و تاریخ پاسخ مناسب دهیم.
آیا ضرورت این زمان قبول شرایط فعلی و تن دادن به این چیزی است که اسمش را زندگی گذاشتهاند و حاکمان به ما تحمیل کرده اند؟
سعید اقبالی / مهرماه ۱۴۰۰/ زندان رجایی شهر کرج.»