نامه جمعی از زندانیان سیاسی از وضعیت زندان‌ زندان تهران بزرگ(فشافویه)

حبس و حد، شکنجه ضربدر شکنجه

درود بر مردم آزادیخواه، درود بر تمام آنانکه با شکنجه، خشنونت و بی عدالتی مخالفند
نویسندگان این نامه تعدادی از همنوعان شما هستند که به دلیل اعتراض به افزایش بنزین در آبانماه و گروه دیگر افرادی که به دلیل اعتراض به فاجعه کشتار هوایی در دی ماه سال ۹۸ دستگیر شدند. از سه شنبه ۳۱ تیر ماه تاکنون تحمل حبس برای تمام ما ۱۳۱ انسان که در این بند محبوس هستیم،چه سیاسی، چه مالی دشوار شده است. زیرا که قرار است که ما را در بندهای مختلف پخش کنند. برای عزیزانی که تاکنون تجربه تحمل حبس را نداشتند شاید عجیب باشد که چرا انسانها باید از جابجایی در زندان هراس داشته باشند. شاید شما هم بگویید زندان با زندان فرقی ندارد و هر جا که آزاد نباشیم ، قفس است و عامل شکنجه. اما واقعیت این است که جابجایی و انتقال در زندان به همان اندازه لحظه دستگیری به دلیل عدالتخواهی، دردناک است.
انسانها خیلی زود به محل زندگی وهمسایه های خود عادت میکنند. همبندی گاهی ازهمسایه و همخون هم به بشر نزدیکتر است. ما ساعتها و روزها و ماهها، تخت به تخت، نفس به نفس کنار یکدیگرغم خوارهم ناجی هم.
در زندگی حرفهایی است که فقط همبندیت میفهمد. دردهایی در سینه دارد که فقط به هم زبانان خود میتوان گفت. حالا قرار است که ما را از هم جدا کنند و در بندهای دیگر پخش کنند. ما کارگران و دانشجویانی هستیم از جنوب شهر. اگر برای اعتراض به خیابان آمدیم بدلیل فقری بود که یکی از عوامل مهمش همین اختلاسها بود که متصلین به حاکمیت انجام دادند.
حالا کنار هم هستیم مختلفیم، محبوسیم و باز هم باید فخر فروشی های این یک شب ثروتمند شدگان علاوه بر تمام دشواریهای زندان تحمل کنیم.
ما کارگر و دانشجوهستیم از جنوب شهر، فرسنگها زیر خط فقر، به دشواری توانستیم یخچال، تلویزیون ، فرش و چند بشقاب و لیوان در زندان تهیه کنیم. انان میگویند این یخچال و تلویزیون و فرش و لوازم را باید به زندان اهدا و وقف کنید در غیر اینصورت آنها را به ما نمی دهند. حین جابجای حق نداریم که این وسایل را با خود ببریم و در بند جدید با اوضاع مالی نامناسبی که داریمدگر بار نمیتوانیم که این لوازم را تهیه کنیم.
سقف راهروی زندان تهران بزرگ پر از فضله است. شبها میبینیم که موشها با سرعت روی سطح سقفها میدوند. همین یک ماه پیش سعید تمجیدی، محمد رحبی، محمد آدم وعلی بیکس و چند تن از همبندیهای ما زحمت کشیدند و یک سقف کاذب برای بند درست کردند. تا وقتیکه در راهرو قدم میزنیم و ظرف غذا را از چراغ خانه به اتاق جابجا میکنیم ،فضله موش بر روی سرمان و توی غذایمان نریزد. بند را به سختی ساخیتم و با پول کارگری و زحمت برای تخت ها پرده نصب کردیمجا کفشی درست کردیم. از این مهمتر اینکه ما به هم عادت کردیم، همدرد یکدیگر هستیم. حالا میخواهند ما را به بندهای دیگر، کنار فروشندگان مواد مخدر منتقل کنند.
این دستور آزوجی و سیاح منصوری است. ما باید کنار افرادی محبوس باشیم که سالها حقوق مردم را تضعیف کردند. و از این دردناکتر آنها به عنوان وکیل بند و انتظامات انتخاب میشوند و با خرید مامورین بهترین امکانات را از آن خود میکنند، در زندان هم به ما زورگویی میکنند. در زندان به این میگویند حد و حبس یعنی شکنجه مضاعف ، شکنجه در شکنجه. ما اصلا مرتکب جرمی نشده ایم، فقط به سوء مدیریت و فجایعی که توسط دست اندرکاران دولت حاکمیت اسلامی رخ داد، معترض شدیم.
جای ما در دانشگاه و محل کار است و نه در زندان.
حال که در زندان هستیم، دست کم ما را بیش از این ما را شکنجه نکنید و بگذارند که کنار هم زبان هایمان باشیم.

جمعی از زندانیان سیاسی بند ۱۰ تیپ ۵ که مسئولان زندان آن را اندرزگاه ۲ مینامند اما منظورشان از اندرز پخش مواد مخدر و قرصهای روانگردان است و گر نه که حتی از روزنامه و مجله و کتاب هم خبری نیست.